خودش را به هر دری می زند
سر از خیابانی بی انتها در می آورد
فکر کن
چقدر تنهاست!
که به سایه ی نداشته اش می خندد و
دست می اندازد دور گردن تمام رهگذرها
سرگردانم!
چون بادهایی که معلوم نیست
از کجا دل کنده اند
و به کجا می روند.
| پریسا صالحی |